نگاهی به رمان «سوگ‌نامه بوئنوس آیریس» نوشته لارنس تورنتون

رمان برای من یعنی انسان. وقتی رمانی به هستی یک انسان نزدیک می‌شود با خودم می‌گویم: «دستمریزاد. این شد رمان.» در این میان اندوه وجه مهم انسان است. رسیدن به منتهای اندوه انسانی و تبدیلش به عمل، رمان را شکل می‌دهد. حالا اگر رمان، به زبانی رمان سیاسی هم باشد، عیش من جور است. سوگ‌نامه بوئنوس آیرس، رمانی است که لارنس تورنتون نویسنده‌ی آمریکایی پیرامون دوره‌ی حکومت ژنرال در آرژانتین نوشته است. داستان با خشونتی دردناک روایت می‌شود و خشونت جاری بدل به اندوهی انسانی می‌گردد و آن اندوه بدل به مبارزه‌ای با حاکمیت دیکتاتور آرژانتین.
شباهت‌های این رمان از نظر سوژه‌ی روایت به «بیوه‌ها» نوشته‌ی آریل دورفمن، باعث شد من کمی دورتر از رمان بایستم. شیفتگی من نسبت به دورفمن و رمان‌هایش ناخودآگاه مرا به مقایسه‌ای بی‌انتها بین این دو رمان کشاند. نقش محوری زنان در مبارزه با دیکتاتوری جاری در آمریکای لاتین، نقطه‌ی کلیدی اتصال این دو رمان بود. زنانی که به حق‌خواهی گم‌گشتگان برخاسته بودند. به مادران زیادی فکر کردم. مادرانی که سال‌هاست در همین کشور چشم‌انتظار فرزندان گم‌شده‌ی خود هستند.

تصویر جلد کتاب سوگ‌نامه بوئنوس آیرس- گزارشی از اندوه انسان

انسان پشت دوربین اسلحه شکاری

کارلوس روئدا را یحتمل بسیاری از خوانندگان این رمان، با توانایی فراواقع او در دیدن روزگار گمشدگان به یاد خواهند آورد. اما برای من کارلوس در زمانی‌ ساخته شد که از پشت دوربین اسلحه شکاری به ژنرال گوسمان زل زده بود. دقایقی که تورنتون از اندوه عمیق آمیخته با خشم، انسان را می‌آفریند. هستی انسانی را. بی‌شک کل این دویست و شصت صفحه برای من در آن چند پاراگراف خلاصه می‌شد. جایی که به یاد آوردم، در میان اندوه عمیق و خشم نامتناهی می‌توان هنوز انسان بود.

تکنیک در اندوه گم شد

شاید اگر قرار بود من این رمان را بنویسم، به سراغ زاویه دید سوم شخص محدود به ذهن کارلوس می‌رفتم. مارتین به عنوان راوی نقال اگرچه با تعجب‌هایش از توانایی فراواقع کارلوس، کار نویسنده را در باورا کردن این امر فراواقع راحت کرده اما با نقل‌ها مکرر از شنیده‌ها، مخاطب را می‌آزارد و از وجه نمایشی اثر می‌کاهد. شاید این تنها موردی باشد که بتوانم پیرامون گم شدن تکنیک در کار بگویم. اگر امر رئالیسم جادویی و فراواقع را امری محلی در آمریکای لاتین فرض کنیم، تورنتون آمریکایی به زعم من نتوانست در این امر به غول‌های ادبیات آمریکای لاتین نزدیک شود.

چرا باید رمان سیاسی خواند؟

انگاره‌ی من این است که رمان بر دوش سیاست ایستاده. بسیار بسیار از شاهکارهای رمان دنیا اگر پهلویی به سیاست نمی‌زدند، انگار حرفی برای گفتن نداشتند. اما آیا سیاست برای رمان کافی است؟ بی‌شک نه. فرق رمان با یک بیانیه سیاسی ساخت شخصیتی است که تبلور هستی انسان باشد. ساخت شخصیتی است که اندوه و شادی متفاوتی را با خود حمل می‌کند. گاهی فکر می‌کنم رمان سیاسی تنها زبان ما برای حرف زدن با دنیایی است که زبان را فراموش کرده است. پس من طرفدار پر و پا قرص خواندن رمان سیاسی هستم و خواندن «سوگ‌نامه بوئنوس آیرس» را توصیه می‌کنم.

دیدگاهتان را بنویسید