تصویر سارا هادقی نویسنده یادداشت «تعلیق، وسیله یا هدف؟

یادداشتی بر نوولای «شب بازی» نوشته‌ی مجتبی تقوی‌زاد، نشر ثالث

سارا هادقی

سطر آغازین این کتاب چنین است: «در باز‌پرسی از آقای ستار حسن‌زاده فرزند شاپور، متهم به قتل زهرا پوراشرف فرزند احمد…» با این ورودیه متوجه می‌شویم با داستانی جنایی روبه‌رو‌ایم و با بر ملا شدن نام قاتل حدس می‌زنیم در روند روایت قرار است ناظر چگونگی قتلی باشیم. اما رفته‌رفته می‌فهمیم که حامد پناهی، راوی داستان، قاضی پرونده، شاهد قتل زهرا پوراشرف، معشوق‌ او بوده و به علت پنهانی بودن رابطه‌ا‌ش نمی‌تواند واقعیت ماجرا را بر ملا کند. او می‌داند ستار حسن‌زاده قاتل نیست، اما پس از قتل وارد محل جرم شده و شواهد علیه اوست. از طرفی هم نمی‌تواند بگذارد ستار حسن‌زاده بی‌گناهِ بالای دار برود.

 حامد پناهی شخصیت اصلی کتاب «شب‌ بازی» به هول‌وولا می‌افتد، بین وجدان و وظیفه و آبرو. دست و پا می‌زند که به هر طریقی راهی بیابد، بدون این‌که واقعیت را برملا کند، تا از به دارزدن ستار جلوگیری کند. در طول روایت فلش‌بک‌هایی می‌زند که حاوی اطلاعاتی است از رابطه‌اش با زهرا، ازدواجش، سیر تحول و تغییرش از پیش از انقلاب تا پیوستنش به انقلابیون و بازجو شدن و ترور شدن و قاضی شدن. و درون‌نگری‌ها به شخصیت عمق می‌بخشد. در پیشبرد روایت حال، هنگام بازجویی‌ها و هم‌صحبتی با دوستان و پدرزنش، کشف می‌کند بین او و همه‌ی اطرافیانش روابطی از جنسی دیگر بوده که ‌اطلاع نداشت. ما رفته‌رفته می‌فهمیم که تنها با نوولایی جنایی که قرار است قاتلی را کشف کند، یا چگونگی قتلی بر ما برملا شود روبه‌رو نیستیم.

 لئونارد بیشاب در کتاب «درس‌هایی درباره‌ی داستان‌نویسی » (ص: ۶۳۲) مبحثی دارد به‌نام رمان معما و رمان شک و انتظار. او درباره‌ی تفاوت این دو چنین می‌نویسد: «رمان معما به تحقیقی در زمان حال می‌پردازد، اما در گذشته سیر می‌کند. حال آن‌که رمان شک و انتظار با تحقیق درباره‌ی اتفاقات زمان حال سروکار دارد، تا از رخ دادن اتفاق وحشتناک در آینده جلوگیری کند.» و می‌گوید: «نویسنده موقع نوشتن رمان معما به عقب حرکت می‌کند و کلیه‌ی اطلاعاتی که مأموران تحقیق را در زمان حال به نتیجه‌ی نهایی می‌رساند جمع‌آوری، و با هم ترکیب می‌کند. اما در رمان شک و انتظار، مأمور تحقیق می‌خواهد از اتفاقی که بعداً رخ می‌دهد سر در آورد. در حقیقت قرار است معما به‌وجود بیاید. اگر هم قبل از کشته‌ شدن شخصیت، تصادفات و قتل‌های وحشتناکی رخ دهد برای بیشتر کردن شک و انتظار یا مرموز کردن اتفاقی است که در آینده رخ خواهد داد و چون خواننده می‌خواهد بداند چگونه و کی رخ می‌دهد، شک و انتظار به‌وجود می‌آید.»

با توجه به این تعریف «شب بازی» نوولای شک و انتظار یا «سوسپِنس رمان» است. سوسپنس به معنای شک، معلق بودن، انتظار، آویزان بودن و تعلیق است. و این تعلیق در واقع هسته‌ی اصلی این‌گونه آثار است. اما تعلیق چیست و چه‌طور به‌وجود می‌آید؟ اگر بخواهیم به ریشه‌ی تعلیق بپردازیم باید برگردیم به ابتدای خلقت.تعلیق در اسطوره‌ی آفرینش بوده تا هبوط که چه بر سرش خواهد آمد و تا افسانه‌ها و قصص مذهبی و عرفانی و متون کهن تا هزار و یک شب:

«… چو قصه بدین جا رسید، بامداد شد و شهرزاد لب از داستان فرو بست…» با این جمله، داستان‌های هزار و یک شب، در پایان شب‌های هرسناک‌شان، صبح و یک روز دیگر زندگی را به شهرزاد اهدا می‌کنند. شهرزاد با دم در کشیدن و ادامه‌ی روایت را به شبی دیگر وانهادن، پیش نمونه‌ی شگردی را می‌آزماید که امروزه آن را به‌نام تعلیق یا اَندروای یا سوسپنس می‌شناسیم.

شهریار مندنی‌پور در کتاب «ارواح شهرزاد» (ص:۱۵۰) تعلیق را به دو دسته‌ی تعلیق مصنوعی و ذاتی تقسیم می‌کند. او می نویسد تعلیق مصنوعی در واقع یک‌جور دسیسه‌ی نویسنده است که به‌طور عمد از دادن اطلاعات صرف نظر می‌کند تا تعلیق ایجاد کند. به‌طور مثال با زاویه دید دانای کل روایتی را پیش می‌برد اما با توجه به ظرفیتی که این راوی دارد از دادن اطلاعات در جای جای داستان بدون در نظر گرفتن تمهیداتی پرهیز می‌کند، فقط به‌خاطر ایجاد تعلیق. او تعلیق ذاتی را نیز به سه دسته  بر می‌شمرد:

 ۱- اندروای ماجرا

۲- اندروای شخصیت

 ۳- اندروای مکان و شی

اندوای ماجرا در واقع نوعی تعلیق در طرح است. یا پوشیده ماندن رازی در داستان، یا ابهام و گره‌افکنی در طرح.

اندروای شخصیت نوعی تعلیق است که با عدم حضور شخصیت یا کشف شخصیتی مرموز ایجاد می‌شود. واندروای مکان یا شی به‌طور مثال داستان «قصر» کافکا و یا داستان ششم عزاداران بیل، مکان یا شی مرموز که کشف یا ورود به آن سبب ساز تعلیق می‌شود.

اما به چه شیوه‌هایی می‌‌توان تعلیق را در داستان ایجاد کرد؟ در قرن نوزدهم تعلیق در طرح بود و رفته‌رفته در قرن بیستم تعلیق به شخصیت رسید و در نیمه‌ی دوم قرن بیستم تعلیق به عناصر داستان رسید، و همچنین تعلیق در فرم. تعلیق در طرح در واقع به نوع چیدمان آن ربط دارد که نویسنده چه‌طور سلسه‌حوادث علّی و معلولی را در داستان بچیند تا سبب‌ساز تعلیق شود. تعلیق در شخصیت می‌تواند به برخورد کاراکتر‌ها با پدیده مربوط شود. ایجاد شخصیت‌هایی که در سایه هستند و در حاشیه‌اند، این‌که این شخصیت‌ها با برخورد با فلان پدیده‌ها چه عکس‌المعلی نشان می‌دهند. زبان نیز در ذات خود تعلیق دارد. جمله‌ای بیان می‌شود که هم حاوی اطلاعات و هم کنجکاوی خواننده را بر می‌انگیزاند. زبان عنصر غریبی است، در حین این‌که می‌تواند اطلاعاتی به ما بدهد، می‌تواند هم اطلاعاتی را از ما پنهان کند. می‌شود به شیوه‌ی گفتن و نگفتن روایت را پیش‌برد. می‌شود از زبان در صرف و نحو به گونه‌ای دیگر استفاده کرد. می‌شود از زبان اقلیت‌ها سود جست. در عنصر زمان نیز می‌شود تعلیق ایجاد کرد. هر چند که خود به خود در زمان تعلیق وجود دارد.  در فرم هم می‌توان با به‌کار گیری انواع فرم‌ها مثلا فرم دورانی، تو در تو،  آخر به اول، موازی و… برای ایحاد تعلیق در روایت استفاده کرد.

برگردیم به نوولای «شب بازی» ببنیم این اثر برای ایجاد تعلیق چه شیوه‌ای را به‌کار گرفته است. نخست برویم سراغ طرح اصلی، بدون در نظر گرفتن طرح‌های فرعی.

تعلیق، وسیله یا هدف؟

 حامد پناهی پیش از انقلاب در محله‌ی ساغریسازان رشت با دختری به‌نام زهرا پوراشرف همسایه بوده. زهرا عضو سازمانی سیاسی می‌شود. خانواده‌اش را فراری می‌دهد و خودش را برای مدتی مخفی می‌کند. حامد در این میان جذب گروه انقلابیون می‌شود، پس از انقلاب بازجو می‌شود، برای ارتقای شغلی‌ با دختری از خانواده‌ی سران ازدواج می‌کند.  روزی در اتاق بازجویی زهرا را می‌بیند، با نفوذی که دارد او را تبرئه می‌کند، نام و نام‌خانوادگی‌اش را تغییر می‌دهد و با او پنهانی ازدواج می‌کند. حامد سال‌ها بعد قاضی می‌شود. شبی که او در خانه‌ی زهرا بوده شاهد قتل او می‌شود ولی با حضور خواستگار اسبق زهرا در ساعاتی بعد از قتل وی، او را می‌گیرند و می‌خواهند به‌عنوان قاتل اعدامش کنند. حامد که از ماجرا مطلع بوده و خودش قاضی پرونده‌ی قتل معشوقش است، می‌خواهد کاری کند که قاتل اصلی زهرا پیدا شود. او در طی بازجویی و هم‌صحبتی با دوستان و خانواده می‌فهمد تمام این مدت رودست خورده و بازیچه‌ی اطرافیانش شده.

با مرور این طرح متوجه می‌شویم که نوولای «شب بازی» بنا به تقسیم بندی شهریار مندنی‌پور جزو دسته‌ی اندروای ماجرا است. حالا ببنیم نویسنده با چگونگی چیدمان تعلیق ایجاد کرده است. داستان در یازده فصل روایت می‌شود. بخشی از روایت به زمان حال، بخشی به گذشته، بخشی به درو‌نگری‌های راوی می‌پردازد.

در فصل یک که در مکان اتاق کار راوی می‌گذرد ما متن نوشته شده در دادگاه را می‌خوانیم. به همراه درونگری‌های راوی. فلش بک بازجویی قاتل، شب قتل و ارتباط مقتول با قاضی. در فصل دو که در خانه‌ی راوی است، زمان شب است. به همراه خواب شب قتل و خواندن پرونده‌ی قتل و اعترافات قاتل. در فصل سه، که در کنار استخر و جوار  قضات می‌گذرد، فلش‌بک‌های رابطه‌ی راوی و زهرا را داریم. به همراه بازجویی او به دست حامد، و صحبت قضات در استخر بر سر صدور حکم. در فصل چهار که در اتاق بازجویی می‌گذرد، بازجویی از قاتل را داریم، به همراه فلش بک به آخرین بازجویی زهرا و دیدار اول با همسرش. فصل پنجم در خانه‌ی پدر زن می‌گذرد؛ فلش‌بکی با زهرا بعد از عقد، و صحنه‌ی قتل. فصل ششم  باز در اتاق کار راوی است؛ آمدن برادر مقتول فلش بک به بچگی‌ها و قصه‌ی سفر یزدان با خانواده‌اش. فصل هفتم در خانه راوی می‌گذرد. در مورد اضطراب و پریشانی راوی اطلاعاتی به ما می‌دهد. و ازدواج آذر و حامد. و تلفن حامد در خانه‌ی زهرا. و لو رفتن عملیات.فصل هشتم، خانه‌ی امن را داریم با بازجویی ستار و یزدان و آشکار شدن بازیچه شدن حامد به دست زهرا. فصل نهم در اتاق بازجویی است. در واقع بازجویی حامد توسط دو قاضی دیگر و آشکار شدن بازیچه شدن حامد به دست آن‌ها. فصل دهم در قبرستان رشت است، همراه دیالوگ‌هایی با پیرمرد. فصل یازدهم در خانه پدرزن و آشکار شدن بازیچه شدن حامد به دست زن و پدر زن و پرده برداری از قاتل اصلی زهرا.

می‌بینیم که با چیدمان و شیوه‌ی رفت و برگشت‌ها و دادن اطلاعات به شکل خرد خرد و قطره‌ای نویسنده توانسته تعلیقی بسیار شیرین برای خواننده رقم بزند. طرح‌های فرعی هم بسیار در التذاذ ادبی این اثر نقش‌مند بودند. گرچه خواندن «سوسپنس نوولا» بسیار جذاب است و نوولای «شب بازی» با استفاده از تعلیق ماجرا، طرح، شیوه‌ی روایی، ایجاز، طرح‌های فرعی بی‌نظیر بود. اما در آخر، آیا به‌کار گیری همه‌ی این تمهیدات برای ایجاد تعلیق و اذت ادبی در یک اثر کافی‌ست؟ چطور می‌شود که یک اثر مثل نوولای «شب بازی» از عناصر فقط برای ایجاد تعلیق استفاده نکند؟

نظام نشانه‌ها در یک اثر نه تنها در خدمت تعلیق اثر بلکه باید در خدمت مضمونی واحد باشد تا اثر به تأویل‌پذیری برسد. با همه‌ی شیرینی و ایجاد لذت تعلیق در خواننده، نظام نشانه‌ها فقط در خدمت تعلیق  اثر به‌کار گرفته شده است، نه در خدمت تأویل پذیری اثر. نشانه‌هایی چون چاقو، سم، اسلحه، تیراندازی، سوراخ سقف، در خدمت تعلیق‌اند نه تاویل. نظام نشانه‌ها مانند اشیا، رنگ‌ها، نام‌ها، تعداد فصول، اعداد و غیره می‌توانستند در خدمت تأویل اثر نیز باشند.

منابع:

ـ درس‌هایی درباره داستان‌نویسی، لئونارد بیشاب،‌ ترجمه محسن سلیمانی، نشر سوره مهر

ـ ارواح شهرزاد، شهریار مندنی‌پور، نشر ققنوس

ـ میزگرد تعلیق در داستان (پویا رفویی، فارس باقری، کیهان خانجانی)،‌ مجله سینما و ادبیات

 

منتشر شده در شماره 30 مجله آتش

دیدگاهتان را بنویسید